حمید رضا حمید رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

ناباورانه

این چند روز

چند روزی بود رفته بودیم باغ. تو هم مثل همیشه یک پسر اقا و خوب و با وقار بودی. می خوردی و می خوابیدی و جیش می کردی و می خندیدی و دل همه رو می بردی مخصوصا مامانی. روز اول یکشنبه که رسیدیم (2 مرداد 91) دم دمای افطار بود. اون روز حال خوبی نداشتم. دنبالچم خیلی درد می کرد. پامم که پیچ خورده بود هم همینطور واز همه بدتر فکر اینکه دردمند و افتاده بشم چند سال دیگه حسابی حالمو گرفته بود.تا نشستیم 2 کردی . من و عمه سمانه هم رفتیم و شستیمت . این قدر گوگولی مگولی بودی که حالم خوب شد. خانوما شما قضاوت کنین. دلبر نیست تو رو به خدا؟   شب هم همه جو گیر شدیم و دوربین به دست دور باغ عکس می گرفتیم. می گی دفعه اوله اومدیم باغ. ...
4 مرداد 1391

چند عکس به رسم یادگاری

حمیدرضا 2 ماه و 10 روزه در اس برگر. هر کی می دیدت دلش ضعف می رفت. 2 ماه و 12 روزه 2 ماه و 13 روزه  یگانه در حال وبلاگ نویسی و حمید رضای غیرتی کوروش مهربون خاله حمید رضا 1 ماهه. روز پدر حمیدرضا بغل عمو جان 1 ماهه محیا جونی بر تخت سلطنت ...
31 تير 1391

سوغاتی

ابن عکسای قشنگو دختر تازم گرفته وقتی من خواب بودم. خیلی دوسش دارم. ...
31 تير 1391

خدا برام نگهتون داره عزیزای دلم

حمیدکم این روزا خیلی خودتو شیرین می کنی . بابا شناس شدی. خواهر شناس شدی. می خندی. دیشب تو خواب چنان قهقهه ای زدی که مامان ملی از خواب پرید.  از صب تا شب می خوابی ولی ساعت 11 بیدار میشی و نذر کردی تا راس 3 نشه بخوری و نخوابی. دیشب حسابی خستم کردی. ولی عاشقتم. ...
31 تير 1391

واکسن دو ماهگی

 پسر گلم امروز 2 ماهه شده. صبح با بابای مهربون رفتیم مرکز بهداشت. رشدت عالی بود. 7 کیلو وزن. 62 سانت قد و دور سر 38.5. خدا رو شکر. پسر م دعا میکنم در آینده به همین خوبی رشد اخلاقی و معرفتی داشته باشی. الان که پسر واقعا خوبی هستی. با شعور اروم متین صبور ....  اینارو من نمیگم همه میگن. به قول عمه سمانه خدا دیگه نعمتشو به ما تموم کرده. خیلی اقایی مادررررررررررررررر. خدا همیشه پشت و پناهت.   برا واکسناتم اذیت نکردی. الهی زمونه هیچ وقت اذیتت نکنه. خدا تو و خواهرتو بابای بی نظیرتو برام حفظ کنه.   همدردی های خواهری بعد از واکسن. یگانه وقتی چای خونیتو دید گریش گرفت و خیلی دلش سووووووووووخت.     &...
31 تير 1391

آخ جون سوغاتی

مامانی اینا سه شنبه رسیدن.از همون لحظه دل تو دل یگانه نبود. منتظر بود تا همه ی مهمونا برن و به سوغاتی هاش برسه. بالاخره این اتفاق افتاد و چهارشنبه  اخر شب  ساک های رویایی باز شد و دل همه مخصوصا بچه ها شاد شد. حمیدرضا هم اولین سوغاتی عمرشو تجربه کرد. سه دست لباس خوشگل با یک موتور پلیس. همه خوشحال بودن و با هدیه هاشون سرگرم بودن.   راستی از همه مهمتر اینکه برا ما هم یه دوربین اوردن تا لحظه های شیرین زندگی رو ثبت کنیم. این عکسها با دوربین جدیدمونه. این تصاویر در تاریخ 23 تیر ماه 91 ثبت شده است. حمید جونی 2 ماه و 5 روزشه.   معما؟  تو این عکس 2 تا پسره 2 تا پدر . پس چرا 3 نفرن؟ ها ؟ ...
24 تير 1391

آخ جون اینترنت.

سلام به همه ی دوستان و بیشکسوتان نی نی وبلاگی. 4 روز دیگه نی نی نازمون 2 ماهه می شه. امیدوارم از این به بعد خاطرات دو گلم رو ثبت کنم تا در آینده از مرورش غرق شادی بشم . چند تا عکس از این دوران میذارم  تا فراموش نشه. حمید 1 روزه ی من                      یگانه آ خرین امتحانش و داده و حمید 2 روزشه                                                          ...
15 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناباورانه می باشد