حمید رضا حمید رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

ناباورانه

سلامی دوباره در استانه ی شروع 10 ماهگی

1391/11/16 2:39
نویسنده : مامی
251 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان عزیزم مخصوصا گلناز جونی. الان ساعت 1.5 نصف شبه. بعد از حدود 2 ماه قسمت شد بیام و بنویسم. نمیدونم این اینترنت ما چه مشکلی داره که 100 روز قطعه یه روز وصل. اون یه روزی هم که وصله مگه این بچه ی بلای اتیش پاره میذاره دست به لب تاب بزنیم. گریه تعجب نکنین . حمیذرضا رو میگم. همون حمید رضای مظلوم و اروم که حالا دست صد تا کوروشو از پشت بستهاوه.

تو این 2 ماه اتفاقات و تغییرات زیادی تو زندگیمون رخ داده. حالا هر چی یادم بیاد رو مینویسم. راستی فاطمه . فایزه ی عزیز سلام.

سخت ترینش اولین مریضی حمیدرضا بود. سرمای سختی خورد. از این ویروس عجیب غریبا و این اغاز تغییرات رفتاری پسرم بود. حالش خیلی بد بود و یگانه جونم هم همزمان مریض شده بود. دست تنها بوذم. شدیدا تب داشت. بی حال بود و بچه ای که تا اون موقع صداش در نمیومد ذایم گریه میکرد و منو میخواست. پشت سرم گریه میکرد.تعجب تازه از اون موقع حسش کردم. با اینکه از مریضیش ناراحت بودم ولی اون نگاه معنی دار و ملتمسش دلم رو قنج میکرد.( نمیدونم قنج چیه ولی احساسمو خوب بیان میکنهخجالت) یک هفته کامل از خونه بیرون نیومدیم. اخه حمیدکم هم از بچه های مریض تو مهمونی گرفته بود و من نمیخواستم دوباره این کار زشتو تکرار کنم.تشویق تو این مدت حسابی پسرم وزن کم کرد و همون پسری که دمر میشد و نمیتونست خودشو نجات بده بعد از مریضیش هم کامل غلط زدن رو یاد گرفت و هم به طرز عجیبی 4 ذست و پا رو اغاز کرد. حالا هی میگن بچه ی لاغر بده. بغل

بعد از دوره ی نقاهت یهو تو سن 8 ماهگی دیدیم پسرم 2 تا دندون بالاش داره در میاد. روم به دیواردلقک اول 2 تا نیشاش در اومدن و کلی بچم خنده دار شد و با نمک. دلمون ضعف میره برا خنده هاش که علاوه بر نیشاش تا جایگاه دندون عقلاشم دیده میشه بچمقهقهه

از بازی ها و تعاملاتش با محیا و کوروش هر چی بگم کمه. ولی حیف اگه روزانه مینوشتم یادم بود و همه قشنکی هاشو جز به جز تعریف میکردم. با محیا جون که بگم کار به کار هم ندارن ولی تا حالا 2  3   باری موهای دختر خوشگل فانتزیمو کشیده و اونم حسابی ازش میترسه . حسابی که میگم یعنی حسابی. جوری که طفلی به هر کس و هر چیزی متوسل میشه و بالا میره تا از حمیدرضا که حالا داداششم هست فرار کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

فاطمه و فائزه(زویشا)
16 بهمن 91 3:26
سلام خانومی...چه عجب ازین طرفاااااا!!!!!!!!!!! خوبی خوشی سلامتی؟ خداروشکر... به سلامتی دیگه مشکلات اینترنتت برطرف شد دیگه.... منتظر عکسای حمیدرضا قلقلی و یگانه خانوم هستیم.... وبلاگ داداشیمونم سر بزنید خوشحال میشه.... www.pesaregolebaba.niniweblog.com اینم که آدرس خودمونه...به نام زویشا لطفا لینک کن(اگه دوست داشتی!!!!) www.zevisha.niniweblog.com
گلناز
16 بهمن 91 23:40
سلام به مامی جون خودم چطوری عزیزم؟به قول خودت دلم قنجججججج رفت دیدم بعد مدتها سری به وبت زدی و یاد منم کردی ای جووووووونم چقدر اذیت شده حمیدرضای شومبووووووس قربونش بشم .منم چند وقته درگیر همین ویروس بودم یعنی از شدت تب ناپدید شدم عکس جدید بذار از گل پسری


سلام گلم. نباشم مریض بشی. نمیدونم چرا من اب نمیشم. گلناز وبداری من مثل تصمیمامون برا خوندن از اول ترم و رو هم جمع نکردن درساست.مثل خودکار 1000000 رنگای اول ترم و تک خودکار بی جوهر اخر ترم
فاطمه و فائزه(زويشا)
19 بهمن 91 2:41
نيومده رفتي ها!!!!!!!!!


ایشالا بازم میام. سرم خیلی شلوغه. وبلاگ های قشنگی دارین
گلناز
23 بهمن 91 20:32
خواهر منو بردیییییییییییییییییییییی به اون دوران پر از خاطرات قشنگگگگگگ،یادش بخیر اتفاقا مامی جون به نظرم بعد زایمانت لاغر شدی،موافقی؟؟!!راستی خونه ی جدید مبارک ایشاا .... به شادی و دل خوش زندگی کنید توش، پیشاپیش این شاخه گلم هدیه من از حمیدرضام عکس جدید بذار،می خوامشششش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناباورانه می باشد