حمید رضا جون در پایان 6 ماهگی
گل پسرم تو این دو سه هفته ی اخیر تغییرات زیادی کرده. صدا دار شده حسابی. داد میزنه میخنده اقون باقون میگه و دوست داره باهاش صحبت کنیم و بازی کنیم. از همه بیشتر با یگانه میخنده وقتی باهاش بازی اومدم ....ا. اومدم...... اومدم........ اومدم بخورمشششششششششش. اونم حسابی میخنده طوری که همه باهاش غش میکنن از خنده.
ذیگه اینکه شکمو شده. سر سفره میخواد همه چیزو بخوره. امروز ماکارونی خوردنش خیلی جالب بود مخصوصا وقتی که میخواست بره تو قابلمه و با زور تمام قابلمه رو میکشید.
روروک سواریش روز به روز بهتر میشه. دنده عقب میره گاهی هم به چپ و راست.
انگشت شصت پاش هم فعلا خیلی براش لذیذه
دو روزه که یاد گرفته با تفاش حباب درست کنه و بلبلبلبلب کنه و کلی هم حال میکنه.
از بیشترین چیزی هم که میترسه صدای کوروشه حسابی لب میچینه و گریه میکنه. کوروش هم نا مردی نمیکنه و صداشو کلفت تر میکنه
مامانیشو خیلی میشناسه و وقتی اونجاییم خیلی بهش خوش میگذره.
دایه حلیمشو هم خیلی دوست داره و نگاهش به اون متفاوته و براش حسابی چشم و ابرو میاد.