پایان نگرانی
از دیشب دل تو دلم نبود که بریم مرکز بهداشت و وزنت کنم. ببینم چرا وزن کم کردی و... . از خودم خندم میگیره خیلی ناراحت بودم . نگران و افسرده که چرا پسر کپل مپل مامان از گوشتالویی در اومده. غبغبش کوچیک شده و... . خلاصه رسیدیم مرکز بهداشت. گفتم امروز 3 ماهش تموم شده اومدم وزنش کنم. گفت 3 ماهگی کنترل نداره. مثل بدبختا التماس کردم میشه بذارمش تو ترازو. گفت اره. آخ جووووووووووووووووون. 1 کیلو اضافه کرده. مثل این مامانای 14 ساله داشتم ذوق مرگ میشدم. نیشم بسته نمیشد. خودمو نمیشناختم. بابا بهم میخندید و مسخرم میکرد. میگفت خدایا همیشه این زن خنگ مارو شاد کن. قدت شده 68 و ذور سرت 40 و نیم. خدایا شکرت. مادری چیه!! شادیات میشه بر اساس سان...
نویسنده :
مامی
16:01